زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

چقدر این زن بزرگواره

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۸ ب.ظ

یه نامه خوندم سیمین دانشور برای همسرش جلال آل احمد وقتی متوجه ارتباطش با زنی به اسم هیلدا شده بود. نوشته بود من میخوام باعث اعتلای زن ایرانی بشم پس خودم باید الگوی درستی برای آنها باشم .این تن دادن ها به ستم، این زجرها این وابستگیها غلط هستند. شاید سیلی از سر من گذشته باشد من از این سیل شسته و رفته بیرون می آیم. در این مرز تازه زن نو میشوم. من خیال میکردم فرصت ما در این دنیا کم است و چه بهتر که خودمان را با گرمای عشقی گرم بکنیم و حالا در سرمای بی وفایی. با ذخیره های ذهنم خودم را گرم میکنم. من عین گیاهان مناطق حاره ام که مجبورند برگهایشان را کلفت کنند تا آب ذخیره داشته باشند. من این ذخیره را دارم و به پای زن ایرانی نثار میکنم. اما دشمن تو نیستم و اگر تو بخواهی دوستیمان را ادامه می دهیم . دوستی زن و مرد وقتی هر دو فوق جنسیت قرار بگیرند مغتنم است

ضمنا از شبها و روزهای خوشی که با هم داشتیم متشکرم . از اینکه چندبار به من گفتی و یکبار هم در نامه ای از یزد برایم نوشتی تو مغناطیس منی که تمام وجودم را به سوی خود میکشی متشکرم.از اینکه یکروز دو فاخته نر و ماده در حیاط خانه ما می خرامیدند و تو گفتی اون چاق تره تویی و آن لاغره که نره منم و از این چور تعالیر وجوله ها متشکرم . تو تنبلی را از سرم انداختی از اینکه زندگی با تو برایم هیجان انگیز بود متشکرم. سهم من از عشق همین بود از ابدیت هم همین بود.بازهم شاکرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">