زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

دوست صمیمی

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ق.ظ

دارم هر روز از هفت تا نه شب بچه هارو میبرم پارک .دخترم منو مجبور کرد بشینم تو جمع مامانهایی که با بچه هاشون بتونه دوست باشه. منم بخاطر بچه ها هر کاری لازم باشه انجام میدم.

دیروز این مادرها تو پارک هرکدوم یه خوردنی آورده بودن منم به اصرار دخترم و دوستش رفتم نشستم بینشون. قیافه هاشون یجوری شد ولی گفتم بخاطر بچه ها اومدم.

امروز هم رفتم بینشون بعضیهاشون حتی جواب سلامم رو هم ندادن ولی من رفتم از مغازه بستنی خریدم برای خودشون و بچه هاشون اصلا دست به بستنیها نزدن . من و بچه هام فقط بستنیهارو خوردیم البته تشکر کردن ولی گفتن ما دوست نداریم. منم بستنیهارو بین بچه های پارک تقسیم کردم. 

ولی تو جمع این مادرها نشستم. بهشون تو دلم غبطه خوردم چقدر راحتن با هم من هیچوقت تو زندگیم دوست صمیمی نداشتم. ولی نمیخوام بچه هام مثل خودم بشن انقدر میام پارک تا همه من رو بپذیرن . تا منم مثل اونا بشم بتونم حرفهای دلم رو راحت بزنم. تا بچه هام هم یاد بگیرن دوست صمیمی پیدا کنن. تا فکر نکنن اگه کسی گذاشت و رفت از زندگیشون دنیا به آخر رسیده. 

واقعیت اینه که همیشه ینفر وجود داره که دستمون رو بگیره که دلمون رو گرم کنه .که نشونمون بده دنیا هنوزم زیباست.

نظرات  (۱)

  • مجهول الحال :)
  •  خدا حفظ کنه کوچولوتون رو.
    ان شالله که حال دلتون هم خوب شه.
    پاسخ:
    ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">