زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

اون اتفاق تلخ

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

کائنات

عبارات ما را

درک نمی‌کنند؛

بلکه ارتعاشاتمان را

دریافت می‌کنند.


حال خیلی بدی داشتم دوباره اون اتفاق تلخ و دوباره یاد اون روزها افتادم روزهایی که همسرم توجه اش به جایی دیگر بود و من با تمام وجود حس میکردم کسی اومده تو زندگیش و باعث اتفاقات بعدی شد باعث شد منم برم با ینفر چت کنم . 

این دفعه اما تنهای تنهام نه دیگه دلم میخواد با کسی چت کنم نه دلم میخواد کسی منو دلداری بده . میدونم دوباره با اون دختره هست 

پارسال هم هروقت اون میومد همسرم میگفت من از این به بعد دیرتر میام خونه میخوام برم باشگاه . یه مدت با خودش لباس های باشگاهش رو میبرد بعد دوباره دیگه نمیرفت باشگاه .

امسال میگه از هفت صبح میرم سرکار یکساعتزودتر برم باشگاه و از اون طرف هم میگه دیرتر میام میخوام درس بخونم برای ادامه تحصیل . 

الان با خودم فکر میکنم دوباره داره اتفاقات سال گذشته میوفته . سال گذشته به‌کمک اون دوستم که با من چت میکرد دلداریم میداد همه این روزهای سخت گذشت ولی امسال دیگه اونم نیست . من فکر میکنم این درد و رنج برای رشد من لازم هست و لازمه تنهایی با اون روبرو بشم.

الان داشتم با خودم میگفتم از چی میترسم؟ از اینکه بی کس بشم

خب بذار بشم  ، بهتر از بودن با کسیه که دلش جای دیگریست . من بهرحال باید این راه را طی کنم نمیشه از این موضوع فرار کرد هرجور فرار کنم این اتفاق یجوری بالاخره میوفته بذار بیفته . از زیر رو شدن زندگیم میترسم ولی شاید زیر زندگیم از روی آن زیباتر باشد کسی چه میداند؟


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">