زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۹
آبان

امروز تو محل کارم ینفر مشتری زنگ زد من عادت دارم با خانوما صحبت میکنم کلمه عزیزم و گلم رو به کار میبرم این دفعه یه آقا بود حواسم نبود طبق عادت گفتم نه عزیزم این مورد رو نداریم یهویی فهمیدم چی گفتم کلی خجالت کشیدم اونم هول شد صداش میلرزید بعد گفت خوب هر چی شما صلاح‌میدونید هرکدومو دارید بفرستید. خنده ام گرفت ولی طبق شعر خانوم فرساد عشق همون نگاهی هست که شاید فراموش کنی.

یه چیز دیگه ای هم فهمیدم اینکه میگن خانومها به جهان هستی شباهت بیشتری دارند درسته . آقایان هم ماجراجوهای این جهان هستی هستند یک زن را که بدست اوردند فکر میکنند دیگه کشفش کردند برای ماجراجویی سراغ دیگران هم شاید بروند البته مردهایی هم هستند که یکبار عاشق میشوند و برای همیشه عاشق میمانند . ولی هر دو دسته قابل احترامند چون طبیعت به همه ما نیاز داشته که مارا بوجود اورده.

من نمی دونم چرا اینقدر به عشق نیاز دارم خدای خوبم لطفا من را از عشق خودت لبریز کن تا عشق های زمینی دیگه به چشمم نیایند.مرا در خود حل کن.

۲۹
آبان

صبح یه اهنگ پیدا کردم از خانوم مرجان فرساد فوق العاده بود اسم اهنگ افسانه هست به این مضمون:

عشق مثل تو قصه ها نیست
حتی شبیه افسانه ها نیست
ما هم یه عمری گول قصه ها رو خوردیم
واسه هرکی برامون تب نمی کرد مردیم
عشق همون چشمای خسته است
همون دستای سرد و پینه بسته است
عشق همون مهر مادری بود
تو طعم خوب یه نهار سرسری بود
عشق دلیه که برات نگرونه
همون نگاهه که شاید یادت نمونه
عشق لبخند یه دوست خوبه
عشق کتاب خوندن وقت غروبه
عشق دلیه که برات نگرونه
همون نگاهه که شاید یادت نمونه
عشق اون هدیه است که دوست نداشتم
عشق همون بود که براش هیچ وقتی نذاشتم…


با این اهنگ خیلی گریه کردم تازه معنای واقعی عشق رو فهمیدم باورم نمیشد یکی دیگه تو این دنیا هست که تجربیات من رو داشته انگار صدای او صدای خودم بود حس میکردم اینا حرفهای ته دل منم هست. خدایا ممنونم از این عشق


۲۸
آبان

دیگه همه چیز تموم شد گفتم دیگه نیا من نیازی به پیامهای گاه و بیگاهت ندارم تنها موندن بهتر از اینه که منت تورو بکشم . من فقط دوسش داشتم اون فقط از سرکنجکاوی میومد گاهی سوالی میپرسید.

میدونم خدا داره همه چیز رو سرجای خودش میذاره 

از نظر من همه چیز بهم ریخته شده 

ولی از بالا نگاه کنیم همه چیز داره درست میشه مثل یه جورچین که اولش معلوم نیست چی به چیه

اگه ادم خودشو دوست داشته باشه احساس تنهایی نمیکنه . چون میدونه دوست داشتنی هست نگران از دست دادن کسی نمیشه چون میدونه عشق زمینیش رو که از دست بده عشقی بزرگتر رو به دست میاره.

فقط من الان دپرسم با هیچکسم میل سخن گفتن ندارم میل اشنا شدن ندارم اصلا از همه بریدم پیش خودم میگم چه فایده وقتی قراره وابسته بشم و بعدهم مورد بی مهری قرار بگیرم. دیگه میدونم چاره شاد شدن من در دیگران وجود ندارد . من فقط میتونم محبت کنم به همه و بگذرم از آنها. نباید مثل اب راکد یکجا بمونم.


۲۷
آبان

میدونی چیه دوستهات و آدمها میان تو زندگیت مثل استاد معنوی مثل یک معلم . ولی درس رو که گرفتی دیگه باید از زندگیت برن چون تو الان یه مرحله بالاتر رفتی دیگه اون آدم سابق نیستی. دیگه اونا نمی تونن تو زندگیت بمونن. باید بری باید گذر کنی مثل رود جاری باشی تا یاد بگیری وگرنه درجا میزنی .

نگران این نباش که اگه وارد رابطه دوستانه با کسی شدی وابسته اش میشی باید تا تهش بری وارد عشق بشی اصلا باید تو اون عشق بسوزی . اینجوری رشد میکنی . قوی میشی . میفهمی چرا اینقدر وابسته دیگران میشدی چون آدمها موقعی که تو خودتو دوست نداشتی به تو علاقه مند میشدن .کم کم میفهمی که تو دوست داشتنی هستی خودتو بیشتر دوست خواهی داشت .

سرنخ مشترک تو وجود خودت و همه آدمهای دیگر رو پیدا میکنی همون که اسمش خداست.

۲۳
آبان

خدایم میدونست اگه یه ادم مذهبی بفرسته سر راهم ، هرگز عشقی بوجود نمی امد پس یک نفر شبیه ارزوهایم فرستاد یکنفر اهل خواندن مولانا و حافظ یکنفر اهل موسیقی سنتی و عشق و عرفان . 

ولی خدا فقط میخواست به من بفهماند که هیچکس جز خودم دوستم ندارد . بفهماند وقتی دنبال خوشبخت شدن در بیرون از خود باشی از همیشه تنهاتر میشوی. خدا میخواست بفهماند وقتی منتظر دلسوزی دیگران باشی بیشتر زخم میخوری. 

عشق فقط درون خودمان قرار دارد و به هیچ شخص یا شکل زندگی وابسته نیست.

این یکنفر شبیه رویاهایم خط بطلان کشید بر همه عقایدم باید دوباره از نو بسازم باید خراب کنم هرچه ساخته ذهنم بود.

۲۱
آبان

ازدواج تو ایران مثل جذام گرفتن یا یه نوع بیماری ناشناخته میمونه

البته برای خانمها چون کسی دیگه باهاشون حرف نمیزنه و پیام نمیده کسی دوست  نداره باهاشون دوست بشه کسی به دیدنشون نمیاد. پیشرفت کاریشون به سختی صورت میگیره رییسشونم میگه تو متاهلی باید زود بری خونه پس نمیتونی صندوقدار باشی . همسرشون هم چون فکر میکنه داره خرجشونو میده دیگه نیازی نیست محبت کنه نیازی نیست زن و بچه اش رو ببره تفریح .

مثل یک پرنده تو قفس . 


۲۰
آبان

به من گفتن ساده و بی شیله پیله هستی

ولی به نظرم ساده اون کسی هست که وقتی دیگران براش زبون میریزن خام میشه 

خوشبختانه یا بدبختانه زبون ریختن هیچ کسی رو من اثر نداره


۲۰
آبان
نمیدونم چرا اینجوری شدم
میخوام به گذشته فکر نکنم ولی نمیشه 
احوالم اصلا خوب نیست 
چرا ادمها خیلی راحت میتونن اعتماد دیگران رو به دست بیارن ولی من نمیتونم
چرا حس میکنم هیچکدوم از اطرافیانم به من اعتماد ندارن
احساس میکنم همه به یه رهگذر غریبه تو خیابون بیشتر از من  اعتماد دارن مگه من چجوری رفتار میکنم 
حس بدی پیدا کردم
شاید دلیلش این بهشه که خودم به خودم زیاد اعتماد ندارم
همکارم داره میره اون صندوقدار اول بود من صندوقدار دوم یعنی روزهایی که اون نباشه من جاش مینشستم 
و هیچوقت هم مشکلی پیش نمیومد پیکها رو تسویه میکردم صندوق هم تحویل میدادم . بقیه روزها من تلفن جواب میدم . الان داره میره اونا میخوان ینفر بیارن جای اون یعنی حاضرن صندوق دست یه تازه وارد بیفته ده روز فیش اشتباه بزنه بعد چند هفته هم بزاره بره ولی دست من ندن.
البته خودمم تردید دارم چون دوست ندارم بچه هام یکساعت بیشتر تنها بمونن. ولی حس بدی هم پیدا کردم 
الان چند هفته باید همه چیز قروقاطی بشه 
به دوستم هم دیگه پیام نمیدم چرا همه اش من باید پیام بدم 
از ترس اینکه‌تنها نمونم حاضرم به کسی که به من بی محلی میکنه التماس کنم با من دوست باشه  
۱۹
آبان

دوستان زیادی اطرافم هستن ولی من فقط با یه نفر حسم یکی هست. هر دو به عرفان مولانا و حافظ علاقه مندیم. هر دو از موسیقی سنتی خوشمان می اید . من فقط اهنگهایی که اون میفرسته را دوست دارم گوش کنم. چند روز پیش برام اهنگی از محسن نامجو فرستاده بود صدبار گوش کردم. 

اصلا انگار پشت همه اهنگهایی که اون فرد میفرسته روح وجود داره . روح عشق.

دلم میخواست میتونستم باهاش صمیمی تر بشم بریم بیرون بگردیم دیوونه بازی دربیاریم . زندگی یعنی همین حال و هواها . زندگی هیچ مقصدی نداره. باید فقط از مسیر لذت ببریم. مثل یک جاده زیبا میمونه. 

تو این جاده بعضی وقتا تنها باید قدم بزنی بعضی وقتا هم یکی میاد کنارت از حضورش و حرفهاش لذت میبری .

الان تو روزهای تنهاییم هستم نمیدونم حرفهامو برای کی بزنم . ولی میدونم بالاخره دوباره ینفر میاد میتونیم باهمدیگه از این جاده لذت ببریم. 

یعنی اون کنارم بود ولی خودم ازش ترسیدم و به پیامش جواب ندادم . نمیدونم چرا گاهی وقتا شک و تردید میاد سراغم و نمیذاره از زندگی لذت ببرم .


۰۷
آبان

چندماه پیش به این نتیجه رسیده بودم که دلسوزی برای دیگران خوب نیست چون خیلی وقتا برعکس جلوه میکنه .

ولی امروز به این نتیجه رسیدم که دلسوزی برای خود هم خوب نیست چون باعث میشه از جریان زندگی و از لذت بردن از زندگی جا بمونی

یا شاید به کارهایی دست بزنی که اصلا لزومی نداره 

یا به خاطر دلسوزی برای خود یه کار اشتباه و بد رو برای خوپت خوب جلوه بدی و بگی من حق دارم اینطوری بشم

در حالیکه افتادن تو اون مسیر به خودت و چه بسا اطرافیانت ضربه خواهد زد

وقتی برای خود دلسوزی کنیم جنبه های غیر اخلاقی برخی اعمال را برای خود توجیه میکنیم. این متن را بخوانید:

استاد دانشگاه استنفورد بندورا به این موضوع پرداخته و جواب او به این مساله چنین است: افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمی‌زنند مگر آنکه جنبه‌های غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند. او شش مکانیزم شناختی- روانی را که انسان ها به کار می گیرند را معرفی کرده است:


مکانیزم شستشوی اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی، رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایش‌آمیز به نظر برسد. تروریستهای انتحاری که حتی ممکن است در زندگی شخصی به یک مورچه نیز آزار نرسانند با همین روش اقناع می شوند: پاک کردن زمین از زشتی و پلشتی. رفتار زشت با هدفی متعالی شستشو داده می شود و تبدیل به عملی توجیه پذیر و اخلاقی می شود.


مکانیزم تلطیف لغوی: نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که باعث می شود زشتی آن کمتر شود. مثلاً رهبران نازی کشتار یهودیان را «پاکسازی اروپا» می نامیدند. به جای خیانت جنسی به همسر گفته می شود «شیطنت کوچولو». در فرهنگ خودمان هم اشتباهات و خطای فردی را با این جمله که شیطون گولم زد تلطیف لغوی می کنیم


مکانیزم قیاس با نمونه های بدتر: در این روش فرد با مقایسه رفتار خود با نمونه هایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند. «بابا! طرف سه هزار میلیارد تومان برده و خورده، حالا شما به هزار و پانصد تومان ما گیر دادی؟» 


مکانیزم انتقال مسئولیت: فرد در این حالت مسئولیت را به گردن یک منبع خارجی می‌اندازد یا آن را میان جمع بزرگتری تقسیم می‌کند. در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان امریکایی، پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار داند، کشتند و بدن بعضی‌ها را مثله کردند. وقتی ۱۴ نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسئولیت را به گردن مافوق  انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!


مکانیزم انسانیت‌زدایی از قربانی: منطق کلی این روش مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او سهل‌تر میشود. کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن زنان و شهروند درجه دو دانستن اقلیت ها، مزاحم خواندن مهاجرین در واقع آماده سازی برخوردهای زشت و خشن با اینهاست.


مکانیزم قربانی مقصر: در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود. کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع قربانی تحریک آمیز بوده نمونه‌هایی ازاین مکانیزم هستند (برداشتی آزاد از نوشته محسن حسن‌زاده از کانال صدانت)