زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

۲۴
ارديبهشت

میگن اگه به کارهای پنج سال پیشت نخندیدی یعنی هنوز همون آدمی . 

من الان دارم فکر میکنم درباره زندگیم به کارهای یکسال پیشم میخندم . الان دوست ندارم عکسی از خودم بذارم تو پروفایلم دوست ندارم اینستاگرامم رو هر روز آپدیت کنم و لایک بگیرم اصلا برام اهمیتی نداره بخوام خودمو نشون بدم. 

الان هر کسی که باهاش دوست میشم. دیگه خرج الکی نمیکنم چون اونی که دوستم داشته باشه خودش کنارم میمونه نیازی نیست براش هر مناسبتی هدیه بخرم . 

نقطه اوجت زندگیت میدونی کی هست اون وقتیه که دوستت که خیلی دوسش داری برای حاضری هر کاری بکنی باهات اینقدر سرد میشه که شمارتو میده به یکی دیگه میگه برو با این حرف بزن . اونوقت هست که تو بزرگ میشی اینقدر بزرگ قدر تمام آدمهای دنیا . میفهمی باید همشونو دوست داشته باشی قضاوت نکنی اگر رفتار بدی با تو داشتن بدونی این از رنج ها و نیازهای درونی خودشونه .میفهمی مشکل رو به خودت نگیری چون هر بهایی را برای این دوستی پرداختی. ولی همیشه یک طرفه بوده .

۱۲
اسفند
دیشب برای اولین بار شب هم رفتم محل کارم چون رییس میگفت امشب نیستن من به جاشون رفتم .یه حس عجیبی بود همیشه از شب میترسیدم ولی الان حس خوبی داشتم. کتاب ملت عشق هم با خودم بردم بخونم . اون قسمت رو داشتم میخوندم که کیمیا میگفت شمس تبریزی فقط پیشم میاد با همدیگه حرف میزنیم ولی ازدواجمون هنوز کامل نشده .میگفت نمیدونم ما چی هستیم شاید. جفت روحی هستیم شاید اون استادم هست. 
خلاصه که اینکه یاد ح افتادم اونم مثل جفت روحی من میمونه .پریشب هم بهش گفتم تو شمس تبریزی هستی که دوباره برگشتی. 
ولی آخرهای کتاب ملت عشق متن بسیار سنگینی داره فنا در خداونده . طوریکه نشون میده کیمیا از عشق شمس تبریزی به اون مرحله فنا میرسه و خدارا حس میکنه.
فکر میکنم این جمله که دیگرانی وجود ندارد همه خودم هستن اینجا مشخص میشه.
به نظر من دیگران برای این کنارما قرار نمیگیرند که مارا از تنهایی دربیارند دیگران فقط می آیند که ما را به خدایمان نزدیکتر کنند که آتش درونی عشق مارا شعله ور تر کنند تا بالاخره در خدا فنا شویم. و این مرحله هست که هر کسی نمی تونه در اون قدم بگذاره . من هر بار تا این مرحله رسیدم بعد از ان عشقم را جایی دیگر بردم تا از تنهایی دق نکنم یا به فرزندانم منتقل کردم یا کسی دیگر . هر کسی نمی تواند در عشق یکنفر که اهمیتی به او نمیدهد بماند خودش را و نفسش را قربانی کند و در نهایت خدارا ملاقات کند. 

۰۸
تیر

من به عنوان یک زن متاهل وقتی میبینم همسرم به کسی توجه پیدا کرده دائم گوشیش رو چک میکنه ببینه پیامی اومده یا نه؟ یا دیروقت میاد خونه خشم تمام وجودم رو پر میکنه احساس نالایقی و بی ارزشی میکنم تمام اندامهای تناسلیم خشک میشه حتی اگه بیاد بخواد با من نزدیکی کنه نمی تونم ارضا بشم و حس بدی پیدا میکنم.

ولی هنگامیکه من هم اجازه میدم مردی غریبه به من ابراز عشق کنند دیگه برام مهم نیست همسرم به من عشق نمی ورزه یا با کسی دیگه بیرون‌میره. دوباره احساس مفید و ارزشمند بودن میکنم دوباره اندامهای جنسی و هورمونهایم به کار می افتند حتی اون مرد غریبه را از نزدیک ندیدم فقط پیام عشقش از طریق مجازی به من رسیده ولی عشق را در من شعله ور کرده . لذت جنسیم دوبرابر شده حتی همسرم هم به من میگه خیلی ازت راضیم.

چرا اینچنین هست ؟ چرا عشق بعد از مدتی بین دونفر که با هم زندگی میکنند نا پدید میشه ولی با آدمهای جدید ملاقات میکنند دوباره پدیدار میشه؟

آقایون حق دارند هر لحظه از فردی جدید خوششان بیاید ولی این اجازه را برای همسرشان هم باید قائل بشوند. یا اینکه هر دو فقط به هم عشق بورزند درسته بعد یه مدت تکراری میشن برای هم ولی اگر بدانند تمام حواسشان پیش یکدیگر است و نفر سومی نیست بازهم می توانند همدیگر را دوست بدارند.