زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۶
مرداد

دیروز اولین روز کارم بود . تو این کار خوبیش اینه که سلولهای مغز آدم به کار میفتن از حالت آکبندی درمیان. مثل یه نوع ورزش مغزی میمونه. روحیه آدم عوض میشه . من که نظرم خوب بود خدا کنه اونا هم نظرشون خوب باشه. من همه چیز رو به خدا سپردم میدونم شروع به هر مرحله ای که در زندگیم میکنم درسهایی درش نهفته هست. همه آدمهایی که میان تو زندگیم هیچکدوم اتفاقی نیست . من تصمیم خودم رو گرفتم و نا امید نمیشم . تو اجتماع بودن آدم رو به بلوغی میرسونه که هیچ جای دیگه به اون بلوغ دست پیدا نمیکنی. 

۰۹
مرداد

من فکر میکنم همسرم رو مثل همه پسربچه های شیرین زندگیم باید دوست داشته باشم. هر روز که تو پارک مینشینم پسر بچه ها میان برام کلی حرف میزنن خاطره تعریف میکنن بعد میرن سراغ فوتبال بازی کردن. 

اونم همینطوریه بعضی وقتا دوست داره با من باشه بعضی وقتا دوست داره به کارهای مورد علاقه اش بپردازه این اصلا نباید حس قربانی شدن رو در من به وجود بیاره.

دیروز با مژی که صحبت میکردم میگفتم همسرم نا امید شده از این بچه میگه چقد. دیگه خرجش‌کنیم. اون گفت مردا مثل زنها نیستن که  اونا تو مشکلات زندگی خیلی ضعیف ترن ما زنها قدرتمون بیشتر . همه مردا همینطورن ما باید کمکشون کنیم.

راست میگه همسرم زود تو‌مشکلات دست پاچه میشه خوب اونم از اینکه پسرمون رو میبینه و پیش خودش فکر میکنه نمیتونه کمکش کنه تو لاک خودش فرو میره یا میخواد سر خودشو با چیز دیگه ای گرم کنه . من باید اینقدر قوی باشم که هم روحیه خودمو حفظ کنم هم به اعضای خانوادت امید بدم.

امروز میرم یه مصاحبه کاری . ببینم چی میشه میشه برای این پسر مربی همراه بگیرم بره مهد کودک سختیش یکساله بعد خوب میشه من مطمئنم.

یه خواب عجیب دیدم یه گنجشک اومد طرفم دست رو با نوکش گاز گرفت منم میخواستم از دستم جداش کنم یهو قلبش ایستاد هی شکمش رو فشار میدادم قلبش هی میزد و می ایستاد دیگه از خواب پریدم نفهمیدم چی شد.

یجا خوندم نوشته بود وقتی آرام هستی وقتی به هستی اعتماد داری دیگران هم از آرامش تو آرام میشوند حس خوبی میگیرند . به سمتت جذب میشن و حس میکنند دوستت دارند .

۰۷
مرداد

وقتی روزهای خوب اومدن سراغت باید نهایت لذت رو ببری . وقتی هم روزهای غمناک اومدن سراغت زیاد جدی نگیریشون . امروز تو اینستا همکارهای خواهرم عکس یکی از همکاراشون رو زده بودن و نوشته بودن روحت شاد. عکسش رو دیدم شناختمش چند ماه قبل که عکاسی یاد میگرفتم خواهرم شماره عکاس بیمارستانشون رو داد گفت از این هر سوالی درباره دوربین داری بپرس. منم بهش زنگ زدم .آقای ج با صبر و حوصله جواب سوالامو داد بعد گفت هر سوالی داشتی تو تلگرام میتونی بپرسی . شمارشو سیو کردم عکس تلگرامش رو همون موقع دیدم و حالا با دیدن عکساش و تسلیت گفتن دوستاش فهمیدم دیگه بین ما نیست .من شوکه بودم به خواهرم زنگ زدم گفت اره خودشه تو جاده تبریز اتوبوس افتاده رو ماشینش و این مردو زن و بچه اش فوت کردن. چقدر غم انگیز بود چه حال بدی داشتم میگفتم خدایا کاش حداقل عکسش رو نگاه نکرده بودم الان نمیشناختمش.

الانم که اومدم تو تلگرام داشتم تو کانتکت هام سرچ میکردم یهو برخوردم به شماره اون دیدم تلگرامش از جمعه به بعد چک نشده . وای چقدر غم انگیز بود برام . حال خیلی بدی پیدا کردم . روحش شاد. 

از اون طرف هم حالم شدیدا بد هست شوهرم دوباره با اون میخواد بره سفر. شاید بگی خیالبافیه ولی یکبار اینکارو کرد خودشم اعتراف کرد که اینکارو کرده بخاطر همین هم الانم دوباره همون حس به سراغم اومده . فکر میکردم برام مهم نیست ولی هنوز برام مهمه. کاش اهمیتش برام بیاد پایین کاش فکر کنم اون فقط یک هم خونه هست که گاهی کنار هم میخوابیم. احساس بدی دارم .کاش بتونم سریعتر کار پیدا کنم این حس بد زندانی بودن از بین بره. 

امروز که اون بچه گربه تازه دنیا اومده رو دیدم گفتم این مادر چقدر بچه اش رو دوست داره و حس نمیکنه بچه آزادیشو گرفته. واقعا هم آزادیشو نگرفته یعنی تمام مدت کارهایی رو انجام میده که تو طول این یکسال که میدیدمش تو حیاط انجام میداد .حتی با دوستاشم هنوز بازی میکنه ولی گاهی میره بچه اش رو لیس میزنه بش شیر میده . اصلا حس بدی نداشت.

منم باید همینطور باشم درست مثل این مامان گربه، هیچ چیز نباید آزادی من رو سلب کنه. میتونم سرکارم برم میتونم با دوستام برم تفریح و ساعتهایی رو هم به بچه هام اختصاص بدم. هیچکس هم مال خودم حساب نکنم که وقتی از دستش دادم دیوونه بشم. مثل رفتار مامان گربه، بابا گربه که هر روز میومد به گربه ما سر میزد حالا دیگه پیداش نیست و رفته سراغ یه گربه دیگه ولی مامان گربه عین خیالش نیست. من باید بفهمم مرد منم شاید بره من هم میتونم با مرد دیگه ای که دوستم داره آشنا بشم یا برم بیرون شایدم باید روزهایی رو تنهایی سپری کنم. الان که نوشتم یکم آروم شدم.