زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

تلنگر

پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۱۰ ق.ظ

بچه ها قدر نمی دانند .من تمام روزهام رو صرف بزرگ کردنشون کردم برای واکسن و دکتر بردن و ثبت نام کلاسها و مدرسه و مهد خودم تنهایی انجام میدادم همه زوجها این کارهارو با همدیگه انجام میدن هیچکس مثل من مثل سرویس مدرسه بچه هاش رو کلاس و مهد و مدرسه نمیبره هیچ کس خودشو زیر این بار قرار نمیده ، ولی هرکاری انجام دادم وظیفه حساب میشده .همه دوستانم‌ میگن ما نمی تونیم از پس بچه مون بربیاییم میریم سرکار برای بچه پرستار میگیریم. تازه یدونه هم دارند . ولی من دارم اینجا حس زندانی بودن میکنم همه چیز رو تحمل میکنم تا روزهام بگذره. تو خونه موندنم باعث میشه دائم به همسرم گیر بدم چرا دیر اومدی اونم بیاد موبایلم رو بگیرخ جلوی بچه ها دعوا کنیم تو روحیه بچه ها اثر بد بذاره. به نظرت منم برم یه کار پیدا کنم بچه هارو به پرستار بسپارم بهتر نیست؟ 

نظرات  (۳)

 زیبا ترین چیزی که در نوشته های شما وجود داشت داره انسانیت و فکر کردنتون هست
ب وجود خدا ایمان دارید؟
پاسخ:
ممنون اره ایمان دارم 
نه
بعدش گفتم که شاید نباید میپرسیدم این سوال رو
یه من مربوط نیست
میخواستم بگم که من از ماورای وجودم برای شما از خدا حال خوب طلب میکنم 
شما هم امید داشته باشید بهشون :)
پاسخ:
منم از شما خیلی متشکرم ایمان دارم فقط بعضی لحظات نمیدونم این همه سختی دلیلش چیه.
من براتون واقعا دعا کردم
باز هم میکنم
واقعا حیفه که بتونیم خوب باشیم و نشه
امیدوارم خوب باشید با نشاط باشید سر زنده باشید :))
پاسخ:
سلام ممنونم از شما خیلی مهربونید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">