زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

پدر متعصب

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۸ ب.ظ

دیروز تو پارک یه دختر بچه همسن دخترم بود که لباس پشت باز پوشیده بود . دخترم رفت بهش گفت چرا لباس لختی پوشیدی اونم گفت به تو چه ؟ دخترم ناراحت شد من رفتم بهش گفتم چرا رفتی به دوستت این حرف رو زدی هر کسی هر چی دوست داره میتونه بپوشه.

دخترم جواب داد آخه فقط من بابام بهم گیر میده من فقط آزادی ندارم. بقیه آزادن. من خیلی ناراحت شدم که یه دختر نه ساله از عدم آزادی حرف بزنه در حالیکه الان وقت بازی و تفریحش هست. چون همسرم همیشه تو خونه اگه کانالی زنی با لباس لخت نشون بده میگه وای وای چه زن بدی دخترم از این لباسها نپوشی هیچوقت حالا بگذریم که تو واقعیت با این جور زنها همیشه دوست داره حرف بزنه.

من همیشه میگم نباید عقاید خودمون رو به بچه ها انتقال بدیم. باید بذاریم بزرگ بشن خودشون تصمیم بگیرن چی درسته چی غلط.

من تحت تاثیر مادرم و عقاید مذهبیش بزرگ شدم میگفت مردهایی که نماز نمیخونن بی خدا و بی وجدانن .ولی بعدا فهمیدم مردهای نماز خون هم میتونن بی وجدان و بی رحم باشن .من این چیزهارو با تجربه دریافتم ولی هیچوقت به دخترم انتقال نمیدم به نظرم اون خودش باید بره تجربه کنه عاشق بشه زخم بخوره تا رشد کنه.

پدر های متعصب باعث میشن دخترشون ازشون بترسه و در سن عاشق شدن عاشق مردی همسن پدرشون بشن 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">