زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

زندگی رویایی

هر وقت مینویسم چند لحظه بعد ذهنم آروم میشه و میتونم راه حل ها رو ببینم

بازگشت

جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴ ب.ظ

فکر کنم دوماه نبودم 

از مرداد تا الان 

منشی شدم تلفن جواب میدم ولی جمعه ها هم باید سرکار باشم . اصلا وقت نمیکردم بیام.

اینقدر تو این دوماه حس خوبی داشتم که نیازی به نوشتن نمیدیدم . ولی امروز حس کردم دلم میخواد بنویسم. 

تو این دوماه خیلی بزرگتر شدم 

اول بگم به محض ورودم به کار یکی از همکارام به من با علاقه نگاه میکرد با اینکه معذب زودم ولی از اینکه ینفر به من توجه میکنه خوشحال میشدم. دائم به من میرسید خوراکی میاورد ضعف نکنم. میدونستم همه اش فیلمه طرف مناهل منم مناهل ولی نمیدونم چرا دلم میخواست ببینم چی میشه. طرف ابراز علاقه میکرد تا اینکه یه همکار خانم جدید هم کنار من اضافه شد . این اقاهه برای اون خانومه هم همه اینکارهارو میکرد ولی از من سکس میخواست از اون خانومه پول میخواست . 

حالا این اقا از اینجا رفته یه جای جدید و به اون خانومه هم احتمالا گفته بیان کنار هم تا با هم کار جدید شروع کنن ولی من خودمو کشیدم کنار چون فهمیدم هیچکسی الکی به ادم محبت نمیکنه بالاخره از ادم یه چیزی میخواد دیگه. 

الان دلم گرفته چون شاید تا اخر ما این خانومه هم بره من نمیدونم چی میشه یعنی من جای اون صندوقدار میشم؟

اابته صندوقدار بودن یه خوبی داره که مغز ادم از اکبندی درمیاد به فعالیت واداشته میشه.

الان نمیدونم چرا دلم گرفته 

دوستم تو اینستا یه استوری گذاشته بود نوشته بود غم عمق تورو زیاد میکنه مثل درخت که در خاک ریشه هاش عمیق میشه شادی قدت را افزایش میده مثل درخت که قدش رشد میکنه. پس غم و شادی هر دو لازمه زندگیه . 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">